لطفا نظر دهید

 به نام کسی که تو را آفرید
       سلام دوستان. من در این سایت نظر شما رو درباره ی فرق بین عشق و هوس می خواهم. همچنین از داستان های شما رو برای نظر سنجی به نمایش در میارم . خوب به عنوان نویسنده ،اولین داستان ، داستان خودمه لطفا نظر بدید تا بفهمم این عشقه یا هوس . با تشکر وسپاس فراوان...

       داستان خودم
       روز 8 اردیبهشت یکی از همین سال ها در حالی که من غرق در گناه و ناامید از زندگی ، دنیا و اهل دنیاش بودم یک دختر به من زنگ زد. من هم که لبه ی پرتگاه مرگ ایستاده بودم ، با خودم گفتم  :(( این هم اولین دوست دخترت و احتمالا اخریش)) پس باهاش  ادامه دادم .  اول دوستیمون خیلی به من دروغ میگفت ولی کم کم که گذشت هر چی دروغ گفته بود درست کرد. یکی از همین روز ها که من از خودکشی فراموش کرده بودم ، حس کردم دلم لرزید مو های بدنم سیخ شد یک حسی بود که تا حالا نداشتم  عجیب بود ، خوب بود. ترس برم داشت با خودم گفتم بهش وابسته شدم . رابطمون رو قطع کردم. یک روز که گذشت دیدم  من عوض شدم بهم ریختم،نابود شدم ، چیزی ازم نمونده بود . نشستم فکر کردم خیلی فکر کردم تا فهمیدم که من قبلی نابود شده ویک من جدید به جاش درست شده که بی اون هیچی نداره . همه ی ارزوهام ، خواسته هام ، نگاهم به زندگی،شخصیتم و خلاصه همه چیز رو تغییر داده بود و به سلیقه ی خودش دیزاین کرده بود. شب ها خوابم نمی برد و تا صبح اشک می ریختم  با در و دیوار صحبت می کردم ازشون سوال می کردم جواب میشنفتم شروع کردم به نماز خوندن  با خدام درد و دل می کردم . توی ذهنم دو تا چیز با هم دعوا می کردن ، به هم فحش میدادن تا یکیشون برنده میشد و به من دستور میداد. حالم اینقدر بد بود که حتی دیوانه ی محله مون به من می گفت عاشقی؟  تا اینکه یکبار بهم زنک زد  اینقدر خوشحال بودم که نمی تونستم یک جا بشینم  .اون موقع فهمیدم که خیلی دوستش دارم  این ادامه داشت .با نفسش نفس می کشیدم  با خندیدنش جون میگرفتم و با گریش جون میدادم بعد مدتی فهمیدم اگه میخوام بهش برسم باید ازش جدا شم چون باید ذرسم رو ادامه میدادم یک شغل خوب پیدا کنم تا بتونم خوشبختش کنم . یک روز بهش همین حرف ها رو گفتم . خیلی ناراحت شد بهش گفتم تو باید فعلا فراموشم کنی تا عذاب نکشی . بهش گفتم قول بده  اگه یکی بهتر از من بود که دوستش داشتی و فکر می کردی خوشبختت میکنه  با همون ازدواج کنی. گفت باشه  گفتم قول بده خوشبخت شی. گفت باشه خداحافظی کردم . تا قطع کردم پشیمون شدم با خودم گفتم این چه کاری بود دوباره دیونه شدم شب ها برای این که بتونم بخوابم قرص میخوردم  به هر جایی می خواستم برم   از یک راهی می رفتم که از جلوی خونشون رد میشدم هر روز  به گوشیش که می دونستم خواموشه زنگ میزدم تا این که با یک نفر درد دل کردم . بعد این که حرفام رو شنید گفت هوسه . اتیش گرفتم و فکر کردم  از بقیه بپرسم واقعا عشقه یا هوس؟
گزارش تخلف
بعدی